دارم از غصه می میرم
خدا کاری بکون این بار
......
که دستای ظریفش رو
تو دستام حس کنم یک بار
......
خدا کاری بکون این بار
خدای مهربون من
......
زبونم بند اومد، ای وای
کجا رفت هم زبون من
......
خدا کاری بکون مردم
خدا اونم دلش تنگه
......
اگه میگه مهم نیستم
با حسش داره می جنگ
......
اگه میگه تو فکرم نیست
می خواد بیشتر پیشش باشم
......
درست اون ولم کرده
ولی بازم خاطر خواشم
......
خدا کاری بکون اون رفت
ازت می خوام که برگرده
......
این بار قدرشو می دونم
اگر چه اون ولم کرده
......
خدا بگو که برگرده
......
خدا کاری بکون زود باش
خدا اون دیگه تنها نیست
......
خدا بهش بگو مردم
چرا عین خیالش نیست
......
خدای مهربون من
دلت میاد که تنها شم
......
بره عشقم تکو تنها
تا کی دلواپسش باشم
......
خدا کاری بکون زود باش
خدا صبرم همین قدر بود
......
بگو حرفاشو بخشیدم
بگو اصلاً نفهمیدم
......
بگو تقصیر من بوده
بگو حق داره می دونم
......
بگو به فکر جبرانم
بگو قدرشو می دونم
......
خجالت می کشم از اون
بگو چیزی نگه اومد
......
خدا پا درمیونی کن
شاید از من خوشش اومد
C†?êmê§ |